نوشته شده توسط : نعیمه


قلب دختر از عشق بود ،

پاهایش از استواری و دست هایش از دعا .

اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود .

پس کیسه ی شرارتش را گشود

و محکم ترین ریسمانش را به در کشید ؛ ریسمان ناامیدی را .

ناامیدی را دور زندگی دختر پیچید ،

دور قلب و استواری و دعاهایش .

ناامیدی پیله ای شد و دختر کرم کوچک ناتوانی .

خدا فرشته های امید را فرستاد

تا کلاف ناامیدی را باز کنند اما دختر به

فرشته ها کمک نمی کرد .

دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود و می گفت :

- نه ، باز نمی شود . هیچ وقت باز نمی شود .

شیطان می خندید و دور کلاف ناامیدی می چرخید .

شیطان بود که می گفت :

- نه ، باز نمی شود . هیچ وقت باز نمی شود .

خدا پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند .

پروانه بر شانه های رنجور دختر نشست

و دختر به یاد آورد که این پروانه نیز زمانی

کرم کوچکی بود ، گرفتار در پیله ای .

اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید ،

پس انسان نیز می تواند .

خدا گفت :

- نخستین گره را تو باز کن تا فرشته ها گره های دیگر را .

دختر نخستین گره را باز کرد ...

و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله و نه کلافی .

هنگامی که دختر از پیله های ناامیدی به در آمد

شیطان مدت ها بود که گریخته بود .

 



کد جمع کردن گوشه ها و چرخش کامل عکس

http://fartakleather.com/index.php?route=product/product&product_id=197&tracking=56d2f7337a3e5http://fartakleather.com/index.php?route=product/product&product_id=115&tracking=56d2f7337a3e5http://fartakleather.com/index.php?route=product/product&product_id=96&tracking=56d2f7337a3e5http://fartakleather.com/index.php?route=product/product&product_id=198&tracking=56d2f7337a3e5http://fartakleather.com/index.php?route=product/product&product_id=192&tracking=56d2f7337a3e5

:: برچسب‌ها: عاشقانه های عرفان نظر اهاری ,
:: بازدید از این مطلب : 1408
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 دی 1392 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: